نامه عاشقانه رهبری به همسرش+نامه عاشقانه رهبری به همسرش

نامه عاشقانه رهبری به همسرش+نامه عاشقانه رهبری به همسرش

«تصدقت شوم؛ الهي قربانت بروم، در اين مدت كه مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آينه قلبم منقوش است. عزيزم، اميدوارم خداوند شما را به سلامت و خوشي در پناه خودش حفظ كند. [حال] من با هر شدتي باشد مي‌گذرد ولي به حمدالله تاكنون هرچه پيش آمد خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم. حقيقتا جاي شما خالي است. فقط براي تماشاي شهر و دريا خيلي منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراهم نيست كه اين منظره عالي به دل بچسبد... ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت. قربانت؛ روح‌الله.»

گرچه خانم خديجه ثقفي؛ بانو قدس ايران، همسر گرامي امام خميني در همان ايام فروردين‌ماه 1312 هجري شمسي نامه عاشقانه حضرت روح‌الله رهبر آينده انقلاب اسلامي ايران را از فرط شرم و حياي ايراني و اسلامي پاره كرده، اما چند سال پيش اين نامه از همه جا سردرآورده و نه فقط در صحيفه امام كه در مطبوعات و حتي راديو و تلويزيون خوانده شد.

عاشقانه‌ترين نامه‌اي كه از يك فقيه، مجتهد، مرجع تقليد شيعه و رهبر فرهمند ايران طي بيش از يك دهه بر جاي مانده و نه فقط در ميان روحانيان و سياستمداران كه در ميان روشنفكران و نويسندگان هم بي‌نظير است.

اما اين خانم كيست كه «روح‌الله» خميني با همه قدرت و عظمت سياسي و ديني‌اش به قربانش مي‌رود، تصدق‌اش مي‌شود، نور چشم و قوت قلبش مي‌خواند و حتي در ساحل زيباي بيروت صد حيف مي‌خورد كه محبوب عزيزش همراهش نيست؟

***

خديجه خانم ثقفي از تبار «حاج ملاهادي نوري» تاجر مازندراني است كه در اواسط حكومت آغامحمدخان قاجار از شهرستان نور به تهران آمد. پسرش «محمدعلي» بود كه اگرچه تاجر بود، اما به فراگيري معارف ديني روي آورد و دختري از خانواده علماي وقت  را براي همسري انتخاب كرد. فرزند آنان، ميرزاابوالقاسم كلانترتهراني، از پرورش‌يافتگان حوزه تهران، اصفهان و نجف و همشاگردي و هم‌عصر با علماي بزرگي همچون «حاج ملاعلي كني» بود و در محضر درس «شيخ مرتضي انصاري» حضور يافت: «شيخ مرتضي به گفته‌هاي وي در درس اعتماد مي‌كرد و او هم درس استاد را پس از ختم جلسه، براي برخي از شاگردان علاقه‌مند تقرير مي‌كرد تا سرانجام به مقامي نائل آمد كه در چندين جلسه، شيخ مرتضي انصاري به اجتهاد  وي تصريح كرد.» او در زماني كه «ملاعلي كني» توليت مدرسه مروي را برعهده داشت، از نجف به تهران آمد و در اين مدرسه به مدت هفت سال به تدريس فقه و اصول پرداخت كه شاگردانش عالمان بزرگي همچون؛ سيدحسين قمي تهراني، شيخ‌عبدالنبي نوري، سيدمحمدصادق تهراني، شيخ حسنعلي نخودكي اصفهاني و شيخ‌فضل‌الله نوري بودند. ميرزاابوالقاسم لقبش را از «محمودخان كلانتر» دايي‌اش گرفته بود. محمودخان در زمان ناصرالدين‌شاه، مامور رسيدگي به امور اجتماعي و اقتصادي شهر تهران بود كه سرانجام در قحطي‌اي كه در تهران رخ داده بود،‌ ناصرالدين او را در نابساماني‌ها متهم كرد و به دار آويخت. فرزند ميرزاابوالقاسم، همچون پدر يك عالم ديني بود و قريحه شعر داشت و در زمان درگذشت پدر، در رثاي او شعر بلند بالايي سرود. «ميرزا ابوالفضل تهراني» كه شاگرد پدر بود، در تهران مجتهد شد و در حكمت، فلسفه و عرفان صاحب‌نظر شد. او اگرچه به درجه اجتهاد رسيده بود، اما به عراق رفت و با دعوت ميرزاي شيرازي از جلسه درس «ميرزاحبيب‌الله رشتي» در نجف به سامرا آمد و در كنار فقه و اصول به حديث و رجال پرداخت. او همچنين در آن دوره، زبان و ادبيات «عبراني و سرياني» را براي آشنايي با يهوديت و مسيحيت فرا گرفت. او در سامرا هم‌مباحثه با «ميرزامحمدتقي شيرازي (ميرزاي دوم) و سيدمحمد فشاركي اصفهاني» بود. همچنين ميرزا ابوالفضل آنچنان در ادبيات و شعر متبحر بود كه روزي در مجلس ادباي ميرزاي شيرازي، شاعر فرستاده دولت عثماني كه براي عرض اندام در برابر ميرزا آمده بود، مقهور كرد كه درباره آن شاعر عثماني نوشته‌اند: «دستانش چنان مي‌لرزيد كه سطل هنگام فرو رفتن در چاه مي‌لرزد...» او در نهايت به تهران بازگشت و در زمان ناصرالدين‌شاه، توليت مدرسه سپهسالار را برعهده گرفت. او پدربزرگ خديجه خانم ثقفي است كه پدرش هم همچون پدربزرگ روحاني بود و در اين مسير گام بر مي‌داشت. «ميرزامحمدثقفي تهراني» از شاگردان شيخ عبدالكريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم بود و قريحه شعري او همچون پدرش زبانزد بود. او آنچنان در قم به درس و تحصيل پرداخت كه «دو دوره اصول خارج و عمده مباحث فقهي را از بحث رئيس‌الشيعه، مرحوم حاج شيخ‌عبدالكريم حائري يزدي - رضوان‌الله عليه - استفاده و وي به خط شريف خويش [حائزي بزرگ] به مقام اجتهاد و اعتماد او تصريح كرد.» سپس ثقفي به تهران بازگشت و در مدرسه سپهسالار در رشته فقه، اصول و معارف عقلي، تدريس و اقامه جماعت كرد كه مشهورترين اثر او، «روان جاويد» تفسير فارسي و روان قرآن در 5 جلد است.

**

خديجه خانم ثقفي معروف به «قدسي ايران» دختر ميرزامحمد بود كه «آيت‌الله سيدمحمد صادق لواساني» او را به امام خميني براي همسري پيشنهاد داد. دختر روحاني‌اي كه خود او درباره پدر مي‌گويد: «پدرم خوش‌تيپ، شيك و خوش‌لباس بود؛ مثلا در آن زمان پوستين اسلامبولي مي‌پوشيد و از خانه بيرون مي‌رفت و همه طلبه‌ها تعجب مي‌كردند.» از او درباره نام خانوادگي‌اش مي‌پرسيم، مي‌گويد: «ثقفي به نام عشيره‌اي از اجدادمان باز مي‌گردد كه در كربلا در ركاب سيدالشهدا(ع) جنگيده بودند.» اگرچه، پدر او عالم ديني بود، اما تا دبيرستان، به دخترانش اجازه داد تا در مدارس جديد تحصيل كنند. خديجه خانم مي‌گويد: «پدرم با دبيرستان رفتن من مخالف بود، چون روحيه‌اش متجددانه نبود. او مي‌گفت: چون در دبيرستان معلم مرد است، فراش مرد است و بازرس مرد است، نرو.» به هر حال او تا كلاس ششم تحصيل كرد؛ با چاقچور و لباس آستين‌بلند. پس از آن «از طرف خانواده مادري براي ايشان خانم معلم كليمي جهت تدريس زبان فرانسه استخدام كردند كه بين 6 ماه تا يك سال به ايشان فرانسه درس مي‌داد.» زماني كه پدر او به قم رفت، خديجه خانم با محيط قم آ‌شنا شد و آن را نمي‌پسنديد: «قم مثل امروز نبود، زمين خيابان تا لب ديوار صحن قبرستان بود و كوچه‌ها خيلي باريك بودند. به همين خاطر زود از قم مي‌آمدم و آن دو ماهي هم كه پدرم مرا به زور نگه داشت، خيلي ناراحت بودم.» چراكه او، از خانواده‌اي مرفه بود و با مادربزرگ مادري‌اش در تهران خو گرفته بود. مادرش هم دختر خزانه‌دار ناصرالدين‌شاه بود و به اين دليل «خازن‌الملوك» ناميده مي‌شد. پدرش هم اگرچه روحاني بود، اما از سوي ديگر، با سياست همراه نبود: «در خانواده همسر امام و بعد هم زماني كه اين خانواده با امام وصلت كرد تا آخر روابط سياسي برقرار نبود و به يك معنا اصولا سياسي نبودند، يعني هيچ وقت وارد مسائل سياسي نمي‌شدند و تنها در اين حد از سياست مي‌دانستند كه مثلا شاه عوض شد. خود پدر هم گرچه روحاني بودند؛ اما «روحاني صرف» بود؛ يعني نماز و درس و بحث و اصلا در مسائل سياسي دخالت نمي‌كردند.» اما آنچه مايه آشنايي حاج آقا ثقفي و حاج آقا روح‌الله بود، دين و ديانت بود. حاج سيدمحمد صادق لواساني، دوست مشترك ثقفي و خميني مايه آشنايي را پربار مي‌كرد و او بود كه به حاج آقا روح‌الله گفت: «چرا ازدواج نمي‌كني؟» كه او پاسخ داد: «من تاكنون كسي را براي ازدواج نپسنديده‌ام و از خمين هم نمي‌خواهم زن بگيرم. به نظرم كسي نيامده است.» در اين هنگام لواساني به او پاسخ مي‌دهد: «آقاي ثقفي دو دختر دارد، خانم داداشم مي‌گويد: خوبند.» اينگونه مي‌شود كه آقاي لواساني ماموريت خواستگاري از اين خانواده را برعهده مي‌گيرد،‌ اما پاسخ دختر مورد نظر «نه» است. او از قم بدش مي‌آمد و زندگي با طلبه را نمي‌پسنديد؛ چراكه «طلبه‌ها معمولا خشك بودند، وضعيت مالي خوبي نداشتند و گاهي برخي از آنها احترام به زن نمي‌گذاشتند. البته دليل اصلي عدم تمايل به سكونت در قم بود.» به هر حال يكي از نوادگان امام، ماجراي خواستگاري از «خانم» را «شيرين» توصيف مي‌كند: «10 ماه طول مي‌كشد تا خانم جواب مثبت دهند. 5 بار خواستگاري انجام مي‌شود كه آقاي سيدمحمدصادق لواساني تشريف مي‌آورند، نه آقاي كاشاني. البته پدر خانم اصرار داشتند.» ناگهان با اين سوال روبرو مي‌شويم كه چگونه خانم با اين همه مخالفت جواب مثبت مي‌دهند؟ او مي‌گويد: «حين همين جلسات كه آقاي لواساني مي‌آيند و مي‌روند، خانم خوابي مي‌بينند: «ايشان وارد اتاقي مي‌شوند كه سه سيد نوراني نشسته بودند. يك پيرزني آمد و من [خانم] از او پرسيدم كه اينها چه كساني هستند؟ او گفت: آن وسطي پيامبر(ص) است و آنكه سمت راست نشسته اميرالمومنين(ع) است و سمت چپي امام حسن(ع) است، اما تو كه از اينها بدت مي‌آيد! من پاسخ دادم كه از اينها بدم نمي‌آيد، اينها ائمه من هستند. چرا بايد بدم بيايد؟ خيلي هم دوستشان دارم. پيرزن بار ديگر اصرار كرد كه نه، تو از اينها بدت مي‌آيد!» از خواب بيدار مي‌شوند و براي خدمتكار منزل نقل مي‌كنند. او به ايشان گفت كه چون اين سيد [امام] را رد مي‌كني، اين خواب را ديده‌اي. در نهايت با توجه به اين خواب و نظر مثبت پدرخانم، ايشان جواب مثبت مي‌دهند. يك ماه ابتدايي پس از ازدواج تهران بودند و پس از آن به قم مي‌روند.»

البته پيش از پاسخ مثبت خانم، آقاسيدمحمدصادق لواساني از سوي خانواده ثقفي مامور مي‌شود تا به خمين رود؛ چراكه پدر خديجه خانم به او از قول زنان خانواده گفته بود: «او را نمي‌شناسد و او مال خمين است و دختر در تهران بزرگ شده است و در رفاه بزرگ شده است و وضع مالي مادربزرگش خيلي خوب بوده و با  وضع طلبگي زندگي كردن برايش مشكل است. ما نمي‌دانيم كه آيا داماد اصلا چيزي دارد يا نه. اگر درآمدش فقط شهريه حاج شيخ عبدالكريم باشد، نمي‌تواند زندگي كند. ما مي‌خواهيم بدانيم كه آيا از خودش سرمايه‌اي دارد؟ از آن گذشته آيا داماد زن ديگري دارد يا نه؟ شايد در خمين زن و بچه داشته باشد. شايد در مدتي كه منتظر بوده تا تحصيلاتش تمام شود، صيغه مي‌كرده است و چه بسا از آن صيغه يكي - دو بچه داشته باشد.» به هر حال آقاي لواساني به خمين مي‌رود و خيال پدر دختر را راحت مي‌كند و پاسخ مثبت خديجه خانم براي حاج آقا روح‌الله به ارمغان مي‌آيد.

***

خديجه خانم، قدسي ايران به  منزل آيت‌الله خميني وارد مي‌شود و با عالم ديني‌اي روبرو مي‌شود كه نهايت احترام را براي او قائل است. البته خود خانم هم در ابتداي زندگي اين مساله برايش اهميت داشت: « رابطه خانم با آقا يك رابطه بسيار محترمانه‌اي بوده است. خانم در اول زندگي به آقا گفتند كه بياييد تعبيرات‌مان را با يكديگر محترمانه بكنيم و همديگر را محترمانه صدا بزنيم. هيچ وقت امام يك كلام بي‌احترامي به خانم نكردند و ايشان هم همين‌طور. در طول زندگي 70 ساله آنها هم هيچ‌گاه امام با صداي بلند با ايشان صحبت نكردند. در اواخر حيات امام، خانم به شاه‌عبدالعظيم براي زيارت رفته بودند و دير شده بود. در حالي كه آقا معمولا ساعت 2 بعدازظهر ناهار مي‌خوردند. امام يك ساعت و نيم سر سفره نشسته بودند تا خانم بيايد و غذا نخورده بودند. هيچ‌گاه امام از خانم نخواستند كه فلان چيز را برايشان بياورند؛ آب، چاي و...»

خديجه خانم در بيان خاطراتش در اين باره مي‌گويد: «حضرت امام به من خيلي احترام مي‌گذاشتند و خيلي اهميت مي‌دادند. هيچ حرف بد يا زشتي به من نمي‌زدند. امام حتي در اوج عصبانيت هرگز بي‌احترامي و اسائه ادب نمي‌كردند. هميشه در اتاق، جاي بهتر را به من تعارف مي‌كردند تا من نمي‌آمدم، سر سفره، خوردن غذا را شروع نمي‌كردند. حتي حاضر نبودند كه من در خانه كار كنم. هميشه به من مي‌گفتند: «جارو نكن». اگر مي‌خواستم لب حوض روسري بچه را بشويم مي‌آمدند و مي‌گفتند: بلند شو، تو نبايد بشويي...» امام حتي در مسائل شخصي خانم دخالت نمي‌كرد و در مورد لباس و رفت و آمدهاي او نظر نمي‌داد. نوه امام از قول مادربزرگش مي‌گويد: « اصلا امام كاري به رفت و آمد ايشان نداشت. فقط در ابتدا، امام بايد خانواده يا فرد مورد نظر را مي‌شناختند، اما پس از آن ديگر حرفي نمي‌زدند. در مورد لباس خانم هم كه لباسشان از سوي مادرشان از تهران فرستاده مي‌شد، هيچ وقت امام درباره نامناسب بودن آن سخني نمي‌گفتند. حتي روزي آقا براي دخترشان كه 12 ساله بودند كفش قرمز رنگ مي‌خرند، در آن موقع اصلا رسم نبوده است و دختران بايد كفش سياه پا مي‌كردند. البته خود خانم هم مراعات مي‌كردند، اما خود ايشان مي‌فرمودند كه هيچ‌گاه نشد كه در نوع پوشش يا رفت و آمدم با كسي اظهارنظر كنند.»

سوالي پرسيده مي‌شود كه پس امام به همسر و فرزندانش چه توصيه مي‌كرد كه آنان اينگونه در مسير راستي راه مي‌پيمودند؟ «امام كلا در زندگي به يك اصل معتقد بودند كه خانم اين اصل را اينگونه روايت مي‌كنند: اگر مي‌خواهيد به بهشت برويد؛ دو كار انجام دهيد: اول اينكه هرچه خداوند واجب دانسته، انجام دهيد و هرچه حرام دانسته، انجام ندهيد. امام فقط اين دو قيد را گذاشته‌اند. البته خانم و خانواده كاملا رعايت مي‌كردند چرا كه آقا، فردي نبودند كه در برابر خلاف شرع سكوت بكنند.»

اما به هر حال، خانم هم اين رفتار امام را تاييد مي‌كند و مي‌گويد: «به مستحبات خيلي كاري نداشتند. به كارهاي من هم كاري نداشتند. هر طوري كه دوست داشتم، زندگي مي‌كردم.»‌ امام حتي منزل را به محلي براي تدريس تبديل كرده بودند و به همسر خود به عنوان شاگرد «جامع‌المقدمات» مي‌آموختند: «خانم قبل از ازدواج مدتي ادبيات عرب را نزد پدرشان فرا گرفته بودند. نزد امام هم ادامه دادند و كتاب «جامع‌المقدمات» را مي‌خواندند. امام سريع درس مي‌دادند، از خانم پرسيدم كه ايشان اينگونه تدريس مي‌كردند، شما متوجه مي‌شديد؟ ايشان فرمودند: بله، مي فهميدم. خانم حافظه فوق‌العاده‌اي داشتند، يك غزل را يك بار مي‌خواندند، حفظ مي‌شدند. البته ايشان ذوق شعري هم داشتند. تدريس امام به خانم چندماهي طول مي‌كشد، اما پس از تولد فرزندان، مشغوليت‌شان در خانه بيشتر شد و از طرف ديگر به قسمت‌هايي از ادبيات عرب رسيده بودند كه لازم بود آقا مطالعه كنند و وقت اين كار را نداشتند. بنابراين با موافقت طرفين تدريس متوقف مي‌شود.»

***

امام با آيت‌الله ثقفي، پدر همسرش هم روابط صميمانه‌اي داشت و همواره به طور مستمر در جريان مبارزات خود،‌ با حوصله براي ايشان نامه مي‌نوشت و حالشان را جويا مي‌شد: «روابط دوستانه شديدي داشتند و احترام متقابل مابين آنها وجود داشت.» اگرچه خانواده ثقفي سياسي نبودند و هيچگاه پدر همسر امام به مبارزات سياسي نمي‌پرداخت؛ به جز امضاي دو اطلاعيه، اولي عليه لايحه ايالتي و ولايتي و ديگري درباره مقاله روزنامه اطلاعات عليه امام در دي‌ماه 56.  اما گويا امام هم محيط خانه را سياسي دوست نمي‌داشت: «پس از اينكه خانم وارد منزل آقا مي‌شوند، امام با توجه به اينكه كاملا سياسي بودند، هيچ وقت مسائل سياسي را در خانه مطرح نمي‌كردند خانم امام هيچگاه در مسائل سياسي صحبت و دخالت نمي‌كردند. روحيه ايشان هم همين‌طور است. برخي مي‌گويند كه يكي از علل موفقيت امام هم همين مسئله بوده است كه وقتي وارد منزل مي‌شدند، تشنجات سياسي در آنجا نبوده است.»

حتي پس از انقلاب هم، خانواده همسر امام در ميدان سياست وارد نشدند و به انتقاد يا حمايت از اين و آن نپرداختند و به خانم هم مطالبي را نمي‌گفتند تا به گوش همسر خود [امام] برساند. البته شايد دليل ديگري هم داشت: «اصلا به خانم مطلبي را نمي‌گفتند. اگر هم مسئله‌اي بوده، به دليل اينكه خانم غيرسياسي بودند، مطلبي را نمي‌گفتند. شما اگر وارد فضاي منزل خانم شويد، تنها بويي كه استشمام نمي‌كنيد، سياست است. خانم واقعا خانم خانه بوده است. نظر امام هم اين بوده كه هيچگاه مسائل سياسي را وارد منزل نكنند.»

***

خديجه  خانم در مسير مبارزات امام، ناگهان با شهيد شدن حاج آقا مصطفي، فرزند بزرگش روبرو شد كه بسيار او را بي‌تاب كرد، فرزندي كه « بسيار به او علاقه داشتند و حتي از ديگر فرزندان بيشتر او را دوست مي‌داشتند؛ هنوز هم مي‌گويند و اكنون هم كه گاهي نام آقا مصطفي گفته مي‌شود، ايشان بغض مي‌كنند و گاهي گريه هم مي‌كنند. آقا مصطفي در منزل بسيار محترم بودند و ديگر فرزندان او را «داداش» صدا مي‌كردند و حتي خانم و آقا هم ايشان را «داداش» مورد خطاب قرار مي‌دادند. ايشان بسيار در نجف فعال بودند و روي جنبه مرجعيتي امام تاكيد داشتند. خانم علاوه بر آقا مصطفي، به فرزند ايشان «حسين آقا» هم بسيار علاقه دارند. ايشان كه فوت مي‌كنند، خانم بسيار ناراحت مي‌شود. يك روز از ايشان پرسيدم كه فوت امام يا حاج احمدآقا يا آقا مصطفي، كدام براي شما سخت‌تر بود؟ گفتند: فوت مصطفي مسئله ديگري بود. ايشان زماني كه از فوت آقامصطفي مطلع مي‌شوند، بسيار گريه مي‌كردند ولي زماني كه آقا به خانه مي‌آمدند، گريه نمي‌كردند. از طرف ديگر در مسير امام هم اصلا شك نكردند و حتي ناراحتي خودشان را به امام منتقل نمي‌كردند. البته زماني كه امام براي نماز يا تدريس به خارج از منزل مي‌رفتند، ايشان در حرم يا منزل بسيار گريه مي‌كردند. امام هم زماني كه در نجف تدريس مي‌كردند جاي خالي آقا مصطفي را مي‌ديدند و ناگهان مي‌لرزيدند. اما هيچ‌گاه گريه نمي‌كردند و فقط براي سيدالشهداء و ياران ايشان گريه مي‌كردند.» اما هيچگاه خانم بر بي‌تابي خود براي آقا مصطفي چيره نشدند.

***

نوه خانم و آقا درباره نقش مادربزرگش در منزل امام و همراهي 70 ساله او با ايشان مي‌گويد: «خانم واقعا همراه امام بودند. شك ندارم كه اگر خانم امام نبود، امام به هيچ وجه به اين موفقيت‌ها نمي‌رسيدند. نقش خانم در خانواده نقشي فوق‌العاده است و يك محوريت واقعي دارند. ايشان شرايط امام را در تمامي مقاطع درك مي‌كردند و رياست منزل همواره بر عهده ايشان بود.»

منابع:

-‌‌گفت‌وگو با يكي از نوادگان امام خميني در هفته نامه شهروند

-‌صحيفه امام

-‌ گلشن ابرار، پژوهشكده باقرالعلوم، قم، جلد چهارم و هفتم

-‌‌ستوده،‌ اميررضا، پا به پاي آفتاب، نشر پنجره، بهار 73

 

منبع: وبلاگ گیلانک http://gilanak.blogfa.com

سخنان امام حسین در موضوعات مختلف

 سخنان امام حسين (ع)

 

·     نشانه هاي عاقل

امام حسين فرمود: عاقل، با کسي که مي ترسد او را دروغگو پندارد هم سخن نمي شود، از کسي که مي ترسد او را رد کند درخواستي نمي کند، به کسي که مي ترسد او را بفريبد تکيه نمي نمايد و به کسي که به اميد او اطميناني نيست اميد نمي بندد.

 

·     کمال عقل

امام حسين مي فرمايد: عقل، جز از راه پيروي حق به کمال نمي رسد.

 

·     نشانه هاي دانا و نادان

امام حسين مي فرمايد: از نشانه هاي اسباب قبولي اعمال، همنشيني با خردمندان است و از نشانه هاي اسباب ناداني، کشمکش با نابخردان است و از نشانه هاي دانا، نقادياو از گفتار خود و آگاهي او از اسرار  آراي گوناگون است.

 

·     دانا کيست؟

امام حسين مي فرمايد: اگر همه گفتار دانا نيکو و بحق بود، از خود پسندي در آستانه ديوانگي قرار مي گرفت. همانا دانا کسي است که حق گويي او فراوان باشد.

 

·     صفتهاي زيبا

امام حسين مي فرمود: دانش نطفه بارور معرفت است. تجربه هاي طولاني، فزوني عقل است، شرافت همان پارسايي است. قانع بودن، آسايش تن است، هر که تو را دوست دارد، از پليدي بازت مي دارد، هر که تو را دشمن دارد، بر نابکاري واردت مي سازد.

امام حسين مي فرمايد: هر کس اين پنج چيز را نداشته باشد، از زندگي خود چندان بهره اي نمي برد: عقل، دين، ادب، شرم و خوش خلقي.

 

·     شريف ترين مردم

شخصي از امام حسين پرسيد: شريف ترين مردم کيست؟

امام فرمود: آن کس که پيش از اندرز ديگران، خود پند گيرد و پيش از بيدار باش ديگران، خود بيدار شود.

عرض کرد: شهادت مي دهم که چنين کسي سعادتمند است.

 

·     تسليم در برابر خدا

از امام حسين پرسيدند: چگونه صبح کردي؟

فرمود: صبح نمودم در حاليکه پروردگارم بالاي سرم و آتش، پيش رويم، مرگ، جوينده ام و حساب الهي فراگيرم مي باشد و چنين روزي من، در گرو کردار خويشم، نه آنچه دوست دارم پيدا مي کنم، و نه آنچه نمي پسندم از خود مي رانم و همه کارها در اختيار ديگري است. اگر بخواهد عذابم مي کند و اگر بخواهد از من مي گذرد. بنابراين کدام فقيري از من نيازمندتر است.

 

·     ايمان و يقين

شخصي از امام حسين پرسيد: فاصله ميان ايمان و يقين چقدر است؟ فرمود: چهار انگشت.

گفت: چگونه؟ فرمود: ايمان آن است که آن را مي شنويم و يقين آن است که آن را مي بينيم و فاصله بين گوش و چشم چهار انگشت است.

پرسيد: ميان آسمان و زمين چقدر است؟ فرمود: يک دعاي مستجاب.

پرسيد : ميان مشرق و مغرب چقدر است؟ فرمود: به اندازه ي سير يک روز آفتاب.

پرسيد: عزت آدمي در چيست؟ فرمود: بي نيازيش از مردم.

پرسيد: زشت ترين چيزها چيست؟ فرمود: در پيران هرزگي و بيعاري است، در قدرتمندان،درنده خويي، در شريفان، دروغگويي، در ثروتمندان، بخل است و در عالمان حرص.

 

 

·     اوصاف مومن

امام حسين مي فرمايد: حقا که مومن ، خدا را حافظ خود گرفته و گفتار او را آيينه خود گزيده است. گاهي در اوصاف مومنان چشم مي دوزد و گاهي در ويژگيهاي سرکشان مي نگرد. از اينرو بهره وري او از کلام خدا، در لطايف و در ژرفاي معرفت خود غوطه ور است، از هوشمندي خود، در بلنداي يقين جايگزين است و در پاکي خود استوار است.

·     توکل

از امام حسين (ع) روايت شده است: عزت و بي نيازي از جايگاه خود بيرون آمده به گردش پرداختند، چون با توکل برخورد نمودند و در آن مقيم گشتند.

 

·     تسليم در برابر گزينش خدا

به امام حسين (ع) عرض شد ابوذر مي گويد: براي من، فقر محبوبتر از بي نيازي و مريضي، محبوبتر از سلامتي است. حضرت فرمود: خداي متعال ، ابوذر را رحمت کند، اما من مي گويم: هرکس به نيک گزيني خدا براي او مطمئن شود، جز آنچه را خدا برايش گزيده است آرزو نمي کند.

 

·     خير دنيا و آخرت

 امام حسين (ع) مي فرمايد: خداوند به هر کس راستگويي و نيکخويي و پاکدامني و پاک خوري روزي کند خير دنيا و آخرت را ويژه او ساخته است.

 

·     بهترين عبادت

امام حسين (ع) مي فرمايد: جمعي خدا را از شوق بهشت مي پرستند، اين عبادت سوداگران است و گروهي خدا را از بيم دوزخ مي پرستند، اين عبادت بردگان است و مردمي هم خدا را از روي شکر مي پرستند. اين عبادت آزادگان و بهترين عبادت است.

 

 

·     پاداش عبادت

امام حسين فرمود: هر کس خدا را آنگونه که حق پرستش اوست بپرستند، خدا از فيض خود به او بالاتر از آرزوها و کفايتش ارزاني دارد.

 

·     کبريايي ازآن خداوند است

يک نفر به امام حسين (ع) عرض کرد: در تو کبر وجود دارد؟ حضرت فرمود: همه کبريايي و عظمت از آن خداوند يگانه است که در ديگري نيست. خداي متعال فرمود: عزت، مخصوص خدا و رسول او و اهل ايمان است.

 

·     ادب چيست؟

از امام حسين (ع) پرسيدند: ادب چيست؟ فرمود: اين است که از خانه خود بيرون آيي و با هيچ کس برخورد نکني مگر آنکه او را برتر از خود ببيني.

 

·        پاداش سلام

امام حسين (ع) فرمود: سلام ، هفتاد حسنه دارد، شصت و نه حسنه آن، ازآن سلام کننده و يکي ازآن جوابگو است.

 

·     بخيل کيست؟

امام حسين (ع) فرمود: بخيل کسي است که از سلام کردن بخل ورزد.

 

·     نشانه هاي خائن و بدکار

امام حسين مي فرمايد: « درستکار آسوده است، بي گناه بي باک، خيانتکار ترسان و بدهکار هراسان است. هرگاه آشفتگي و بلا بر عاقلي روي آورد اندوه خود را با دور انديشي مي زدايد و براي چاره جويي در خانه عقل را مي کوبد.

 

 

 

·     سلام قبل از کلام

مردي با امام حسين (ع) آغاز سخن کرد که خدا عافيتت بخشد، حالت چگونه است؟ فرمود: خدا عافيتت دهد سلام کردن بر سخن گفتن مقدم است. سپس فرمود: تا کسي سلام نداده به او اجازه سخن گفتن ندهيد.

 

·     صفات نيک

امام حسين (ع) در خطبه اي فرمود: هان اي مردم! در اخلاق شايسته و والا با هم رقابت کنيد و در سودهاي معنوي و بهشتي از هم پيشي گيريد، مپسنديد آن کار نيکي را که در آن شتاب ننموده ايد.

بدانيد که هر کار نيکي، سپاسي را بهره مي دهد و پاداشي را از پي مي آورد، چنانچه کار نيک را مجسم بنگريد، آن را در چهره انساني نيکو و زيبا مي ديديد که ناظران را مسرت مي بخشد. هر کس که بخشش کرد ، سروري يافت و هرکس بخل ورزيد، فرو مايه شد.

 

·     راستي و دروغ

امام حسين (ع) فرمود: راستي، عزت است و دروغ، ناتواني، اسرار امانت است و همسايگي، خويشاوندي، ياري رساني صميميت است و کار، تجربه آموزي، اخلاق نيک عبادت است و سکوت، زينت، تنگ نظري و آزمندي، فقر، بخشندگي دارايي و مهرباني، خردمندي است.

 

·     سوگند زياد

امام حسين (ع) فرمود: از سوگند زياد بپرهيزيد زيرا سوگند آدمي از چهار خصلت سرچشمه مي گيرد: يا از خواري است که در خود مي يابد و او را بر ذلت تصديق مردمش بر مي انگيزد و يا از ناتواني در منطق است که سوگندها را پرکننده خلأها و پيوند ساز سخنان بي ربط خود مي کند و يا از بدبيني مردم است که از آنان نسبت به خود سراغ دارد و مي داند که سخنش را جز با سوگند نمي پذيرند و يا از آن روست که زبان خود را بي انديشه بکار مي گيرد.

 

·     آداب سخن

امام حسين (ع) فرمود: پشت سر کسي که از تو ناپيداست چيزي مگو، مگر آنچه که مي پسندي او پشت سرت از تو گويد و همانند بنده اي رفتار کن که مي داند به گنهکاري خود گرفتار مي شود و به نيک رفتاري خود پاداش مي گيرد.

 

·        خوف از خدا

به امام حسين (ع) عرض شد: بيم تو از پروردگارت چه فراوان است؟ فرمود: در روز قيامت جز آنکس که در دنيا خوف خدا داشته کسي ايمن نيست.

 

·     گريه از خشيت الهي

روايت شده که امام حسين (ع) فرمود: گريستن از خشيت خدا، رهايي از آتش دوزخ است و فرمود: گريه ديده ها و خشيت دلها، رحمتي از خداست.

 

·     ياري در جوانمردي

امام حسي (ع) فرمود: آن کس که بخشش تو را نپذيرد، تو را در جوانمردي کمک کرده است.

 

·     انفال مال

امام حسين (ع) فرمود: مال تو اگر براي تو مقدر شده باشد آنرا انفاق خواهي کرد. بنابراين، آن را براي پس از خود مگذار که پس انداز غير تو مي شود، در حاليکه آن را از تو مي خواهند و حساب آن را از تو مي کشند و بدان که تو براي آن نمي ماني، و آن بر تو وفا نمي کند، پس آنرا بخور پيش از آنکه تو را بخورد.

 

 

 

 

·     نصايح امام

امام حسين (ع) فرمود: آنچه را طاقت نداري به عهده مگير، به آنچه نخواهي رسيد مپرداز، آنچه را قادر نيستي به شمار نياور، جز به اندازه اي که سود مي بري هزينه مکن، پاداش، جز به اندازه کارکرد خويش مخواه، جز به فرمانبرداري از خداي سبحان که به دست آورده اي شادمان مشو و جز آنچه که خود را براي آن شايسته مي بيني دريافت نکن.

 

·     شکر

امام حسين (ع) فرمود: شکرگزاري تو براي نعمت پيشين، نعمت تازه را سبب مي شود.

 

 

 

        سخنان امام حسين (ع) پيرامون طلب روزي

امام به شخصي خطاب فرمود: فلاني، در راه به دست آوردن روزي ستيزه گرانه تلاش مکن و بر قدر، همچون واگذار کننده بي اختيار، تکيه ننما، زيرا در جستجوي روزي برآمدن، از سنت است و خلاصه جويي از عفت. عفت مانع روزي نيست و حرص زياد روزي نمي اورد، همانا رزق تقسيم شده است و اجل حتمي است و به کار گيرنده حرص، جوينده گناه است.

 

·     اثر توانمندي

امام حسين فرمود: توانمند شدن بر دشمن، خشم را از بين مي برد و آتش کينه را خاموش مي سازد. هر کس به حال و کار خود داناتر است.

 

·     مدارا کليد مشکلات

امام حسين (ع) فرمود: هر که از تدبير باز ماند و از چاره ها ناتوان گردد، مدارا کليد گره گشاي اوست.

 

·     آثار صله ارحام

امام حسين (ع) فرمود: هر که دوست دارد اجل او تأخير افتد و روزيش فزوني گيرد بايد صله ارحام انجام دهد.

 

·     موارد صبر

در مواردي که حق تو را ملزم مي سازد، بر آنچه نمي پسندي، شکيبا باش و در مواردي که هواي نفس  تو را فرا مي خواند، از آنچه دوست مي داري، خود را نگهدار.

 

·     معناي بردباري

امير مومنان (ع) به حسين (ع) فرمود: فرزندم! حلم چيست؟

فرمود: فرو بردن خشم و بر خود مسلط بودن

 

·     نيکي بايد به خوب و بد

شخصي پيش امام حسين اظهار داشت: اگر نيکي به نا اهل برسد، تباه مي شود، امام حسين (ع) فرمود: چنين نيست، بلکه نيکوکاري همچون رگبار است که بايد به نيک و بد برسد.

 

·     هواي نفس

امام حسين (ع) فرمود: از اين هواهاي نفساني که مجموعه آنها گمراهي و سرانجام آنها آتش است بپرهيزيد.

 

·     حسين (ع) فرمود: کاري مکن که از آن پوزش بدي کردن، پوزش خواستن

امام بخواهي، زيرا مومن نه بد مي کند و نه عذر مي طلبد و منافق هر روز بد مي کند و عذر مي خواهد.

 

·     عذر بدتر از گناه

امام حسين (ع) فرمود: چه بسا گناهي که از عذر طلبي آن نيکوتر است.

 

·        عيب جويي نکردن از ديگران

امام حسين (ع) فرمود: هر که از کسي عيب جويي نکند، کنار هر عيب جويي خود، عذر خواهي را از دست نخواهد داد.

 

·     واقعيت غيبت

شخصي نزد امام از کسي غيبت کرد، امام فرمود: اي فلاني دست از غيبت بردار زيرا غيبت نان و خورش سگهاي دوزخ است.

 

·     دوري از عيبجويان

امام حسين (ع) فرمود: وقتي شنيدي که کسي به اعراض مردم تعدي مي کند سعي کن ترا نشناسد، زيرا بدترين عرض و ناموسها نزد او آبروي آشنايان اوست.

 

·     نتيجه گناه

شخصي به امام حسين (ع) نامه نوشت که: با دو کلمه مختصر مرا پندي ده. حضرت نوشت: کسي که از راه نافرماني خدا درصدد چيزي برآيد، آنچه را اميد دارد زودتر از دست مي دهد و آنچه را بيم دارد زودتر سر مي رسد.

 

·    انواع برادران

امام حسين (ع) فرمود: برادران چهار گونه اند: برادري که به سود تو و به سود خود است، برادري که تنها به سود توست، برادري که به زيان توست و برادري که نه به سود تو و نه به سود خود است.

 

·     تصوير مرگ

امام حسين (ع) فرمود: اگر مردم، مرگ را باور مي کردند و آن را به همانگونه کههست به نظر مي آوردند دنيا ويران مي گشت.

 

·     اندرز گنهکار

شخصي خدمت امام حسين (ع) رسيد و گفت: من مردي گنهکارم و در برابر گناه تاب نمي آورم، مرا نصيحتي فرما!

فرمود: پنج کار را انجام ده، آنگاه هر چه خواهي گناه کن، اول: روزي خدا را مخور و هر چه خواهي کن. دوم: از قلمرو فرمانروايي خدا بيرون شو و هر چه خواهي کن. سوم: به جايي درآ، که خدا تو را نبيند و هر چه خواهي کن. چهارم: هر گاه فرشته مرگ آمد تا جان تو را گيرد او را از خود بران و هر چه خواهي کن. پنجم: هر گاه مالک دوزخ تو را در آتش افکند، در آتش مرو و هر چه خواهي کن.

 

·    اندرز غافلان

امام حسين (ع) فرمود: اگر سه چيز نبود، فرزند آدم هرگز براي چيزي سر خم نمي کرد: فقر، بيماري و مرگ.

 

·     بدترين اوصاف زمامداران

امام حسين (ع) مي فرمود: بدترين اوصاف زمامداران، ترس از دشمنان و بي رحمي بر ناتوانان و خودداري هنگام بخشش است.

 

·     نسخه دادن به پادشاهان

امام حسين (ع) فرمود: به هيچ پادشاهي دستور درمان مده، زيرا اگر سودش بخشد سپاست نمي گويد و اگر زيانش رساند تهمت مي زند.

 

·     ارزش اطعام مسلمان

امام حسين (ع) فرمود: اگر برادر مسلماني را اطعام کنم برايم محبوب تر است تا افقي از بردگان را آزاد کنم. پرسيدند افق چقدر است؟ ده هزار.

 

هشتادوهفتمین سالگرد شهادت میرزاکوچک خان جنگلی

من ویارانم در مشقات چندین ساله جز حفظ ایران از تعرض خارجیها وعوامل داخلی نسبت به ایران هیچ مقصود دیگری نداشتیم

میزا کوچک خان

آرامگاه میرزا(روحش شاد)

انتخاب همسر با پيروي از پندهاي قابوس نامه

انتخاب همسر با پيروي از پندهاي قابوس نامه !

 اثر عنصرالمعالي قابوس بن وشمگير است او در اين اثر كه از شاخص ترين آثار كلاسيك و پند نامه اي ايران و در واقع مهمترين پندنامه ايران بعد از اسلام است با ديدي خردگرايانه به زندگي و امور آن مي نگرد . متن نظريات او درباره زنان به شرح زير است . بخوانيد و نظرتان را درباره اين عقايد بيان كنيد :

” چون زن كني ،‌طلب ( مال ) زن مكن و طالب غايت نيكويي زن مكن كه به نيكويي معشوقه گيرند . زن پاك روي و پاك دين بايد و كدبانو و شوي دوست و پارسا و شرمناك و كوتاه دست و كوتاه زبان و چيز نگاه دارنده بايد كه باشد تا نيك بود كه گفته اند كه زن نيك عافيت زندگاني باشد …اگر چه زن مهربان و خوب روي و پسنديده تو باشد تو يكباره خويشتن را در دست او منه و زير فرمان او مباش . زن از بهر كدبانويي بايد خواست ، نه از بهر طبع كه از بهر شهوت از بازار كنيزكي توان خريد كه چندين رنج و خرج نباشد . بايد كه زني رسيده و تمام و عاقله باشد ، كدبانويي و كدخدايي مادر و پدر ديده باشد …زن محتشم تر از خويشتن مخواه و تا دوشيزه يابي ، شوي كرده مخواه ، تا در دل او جز مهر تو مهر كسي ديگر نباشد و پندارد كه همه مردان يك گونه باشند ، طمع مردي ديگرش نباشد “

تفکر بسیجی( هفته بسیج بر بسیجیان شهر قدس(قلعه حسنخان)همه بسیجیان مومن مبارکباد)

تفکر بسیجی

نواي نينوا دارد بسيجي                         صداي آشنا دارد بسيجي
درون جبهه مي‌بينيه  در سر                  هواي كربلا دارد بسيجي
بسيجي ديدة بيدار عشق است                بسيجي پير ميدان دار عشق است

اگر چه كوچك و كم سن و سال است       وليكن در عمل، سردار عشق است

حسين، اي درس آموز شجاعت               بسيجي از تو آموزد شهادت

خوشا سيماي آن دلدار ديدن                حضور حضرت مهدي رسيدن
كنار يار در سنگر نشستن                     سلامي گفتن و پاسخ شنيدن

ز مهدي چونكه ياد آرد بسيجي             به جاي اشك، خون بارد بسيجي

از آن مركب نشين جبهة جنگ             حكايت‌ها به دل دارد بسيجي

شب حمله شب از جان گذشتن            شب حمله شب ميثاق بستن

خدا را ديدن و خود را نديدن                بت وابستگي‌ها را شكستن

شب حمله شب ديدار مهدي است         به سنگر سر كشيدن كار مهدي است

چراغ محفل سنگر نشينان                  فروغ روشن رخسار مهدي است

شب حمله نشان از يار دارد                 دل عاشق در آن شب كار دارد

ميان سنگر و دشت و بيابان                  بسيجي وعدة ديدار دارد

شب حمله شب ميثاق ياران                 كه مي‌بارد گلوله همچو باران

بسيجي زير لب گويد: خدايا                    نگهداري كن از پير جماران

خداوندا به سوز داغداران                       به اخلاص و جهاد پاسداران

به صديقان و پاكان سحر خيز                به اشك ديده شب زنده داران

خداوندا به صبر دردمندان                    به ايثار و جهاد رادمردان

 مقام رهبري را                                     خداوندا خودت سالم نگه دار  

هفته بسیج برهمه بسیجیان مومن مبارک باد

نامه هاي عاشقانه نيما يوشيج به همسرش عاليه

نامه هاي عاشقانه نيما يوشيج به همسرش عاليه

 


به عالیه نجیب و عزیزم

می پرسی با کسالت و بی خوابی شب چه طور به سر می برم ؟ مثل شمع : همین که صبح می رسد خاموش می شوم و با وجود این ، استعداد روشن شدن دوباره در من مهیا است

بالعکس دیشب را خوب خوابیده ام . ولی خواب را برای بی خوابی دوست می دارم . دوباره حاضرم . من هرگز این راحت را به آنچه در ظاهر ناراحتی به نظر می اید ترجیح نخواهم داد . در آن راحتی دست تو در دست من است و در این راحتی ... آه ! شیطان هم به شاعر دست نمی دهد ، مگر این که در این تاریکی شب ، خیالات هراسنک و زمان های ممتد ناامیدی را به او تلقین کندبارها تلقین کرده است : تصدیق می کنم سالهای مدید به اغتشاش طلبی و شرارت در بسطی زمین پرواز کرده ام . مثل عقاب ، بالای کوه ها متواری گشته ام ، مثل دریا ، عریان و منقلب بوده ام . بدی طینت مخلوق ، خون قلبم را روی دستم می ریخت . پس با خوب به بدی و با بد به خوبی رفتار کرده ام ، کمکم صفات حسنه در من تبدیل یافتند : زودباوری ، صفا و معصومیت بچگی به بدگمانی ، خفگی و گناه های عیب عوض شدند .
آه ! اگر عذاب های الهی و شراره های دوزخ دروغ نبود ، خدا با شاعرش چه طور معامله می کردحال ، من یک بسته ی اسرار مرموزم ، مثل یک بنای کهنه ام که دستبردهای روزگار مرا سیاه کرده است . یک دوران عجیب خیالی در من مشاهده می شود . سرم به شدت می چرخد . برای این که از پا نیفتم ، عالیه ، تو مرا مرمت کن راست است : من از بیابان های هولنک و راه های پر خطر و از چنگال سباع گریخته ام . هنوز از اثره ی آن منظره های هولنک هراسانم
چرا ؟ برای این که دختر بی وافیی را دوست می داشتم ، قوه ی مقتدره ی او بی تو ، وجه مشابهت را از جاهای خوب پیدا می کند پس محتاجم به من دلجویی بدهی . اندام مجروح مرا دارو بگذاری و من رفته رفته به حالت اولیه بازگشت کنم
گفته بودم قلبم را به دست گرفته با ترس و لرز آن را به پیشگاه تو آورده ام . عالیه ی عزیزم ! آن چه نوشته ای ، باور می کنم . یک مکان مطمئن به قلب من خواهی داد . ولی برای نقل مکان دادن یک گل سرمازده ی وحشی ، برای این که به مرور زمان اهلی و درست شود ، فکر و ملایمت لازم است چه قدر قشنگ است تبسم های تو
چه قدر گرم است صدای تو وقتی که میان دهانت می غلتد
کسی که به یاد تبسم ها و صدا و سایر محسنات تو همیشه مفتون است

نیما است

.عزيزم قلب من رو به تو پرواز می کند مرا ببخش ! از این جرم بزرگ که دوستی است و جنایت ها به مکافات آن رخ می دهد چشم بپوشان ؟ اگر به تو «عزیزم» خطاب کرده ام ، تعجب نکن . خیلی ها هستند که با قلبشان مثل آب یا آتش رفتار می کنند . عارضات زمان ، آن ها را نمی گذارد که از قلبشان اطاعات داشته باشند و هر اراده ی طبیعی را در خودشان خاموش می سازند .اما من غیر از آن ها و همه ی مردم هستم . هر چه تصادف و سرنوشت و طبیعت به من داده ، به قلبم بخشیده ام . و حالا می خواهم قلب سمج و ناشناس خود را از انزوای خود به طرف تو پرتاب کنم و این خیال مدت ها است که ذهن مرا تسخیر کرده است می خواهم رنگ سرخی شده ، روی گونه های تو جا بگیرم یا رنگ سیاهی شده ، روی زلف تو بنشینم
من یک کوه نشین غیر اهلی ، یک نویسنده ی گمنام هستم که همه چیز من با دیگران مخالف و تمام ارده ی من با خیال دهقانی تو ، که بره و مرغ نگاهداری می کنید متناسب است بزرگ تر از تصور تو و بهتر از احساس مردم هستم ، به تو خواهم گفت چه طور اما هیهات که بخت من و بیگانگی من با دنیا ، امید نوازش تو را به من نمی دهد ، آن جا در اعماق تاریکی وحشتنک خیال و گذشته است که من سرنوشت نامساعد خود را تماشا می کنم

دوست کوه نشین تو

نیما

خصوصیات دوست خوب از نظر امام صادق(ع)

خصوصیات دوست خوب از نظر امام صادق(ع)

1.  ظاهر و باطن رفیقت با تو یکسان باشد.

2. زیبایی تو را زیبایی خود و زشتی تو را زشتی خود ببیند.

3.  گر ثروتمند و صاحب مقام والایی باشد، صمیمیت و دوستی خود را تغییر ندهد.

4. آنچه را که در اختیار دارد به حساب رفاقت در مورد تو مضایقه نکند.

5.  تو را در مواقع گرفتاری  ومصائب ترک نکند.

 

داستانی از کسب دآمد حلال از امام صادق (ع) به مناسبت شهادت آن امام

چه سخت است كسب روزي حلال!
ابوجعفر فزاري مي‌گويد: امام صادق عليه السلام يكي از غلامان خود به نام مصادف را فرا خواند؛ هزار دينار به او داد و فرمود: به خاطر تامين مقداري از مخارج خانواده ما براي تجارت به مصر برو. مصادف به همراه بازرگانان حركت كرد، به نزديكي‌هاي مصر كه رسيدند با قافله‌اي مواجه شدند كه از مصر بيرون مي‌آمد. از افراد آن كاروان درباره موقعيت كالايشان در مصر پرسيدند، آنها اظهار داشتند كه: كالاهاي شما از كالاهايي است كه اكنون در اين شهر كمياب است. همه بازرگانان هم‎سوگند و هم‎پيمان شدند كه كالاهاي خود را به كمتر از دو برابر نفروشند. وارد مصر شدند و كالاي خود را با سود صد در صد به فروش رساندند و به مدينه بازگشتند.
مصادف به حضور امام صادق عليه السلام مشرف شد، دو كيسه هزار ديناري را در برابر حضرت گذاشت و عرض كرد: يك كيسه اصل سرمايه است و ديگري سود آن! امام فرمود: اين سود زيادي است، مگر شما در اين سفر چگونه تجارت كرديد؟ مصادف ماجرا را تعريف كرد. حضرت فرمود: پناه بر خدا! شما عليه مسلمانان هم‎سوگند مي‌شويد كه هر دينار را به يك دينار سود بفروشيد؟! آنگاه حضرت هزار دينار خود را برداشت و فرمود: اين هزار دينار سرمايه من است و به سود دينار به دينار نيازي ندارم و بعد فرمود: مصادف! با شمشيرهاي برهنه بازي كردن و بر (لبه تيز) آن دست كشيدن از كسب روزي حلال آن آسان‎تر است

اِبنَ آدَمَ! اِن كنتَ تُريدُ مِنَ الدُّنيا ما يكفيك فَاِنَّ اَيسَرَ ما فيها يكفيك وَ ان كنتَ انّما تُريدُ ما لا يكفيك فَانَّ كلَّ ما فيها لا يكفيك.
فرزند آدم! اگر از دنيا به قدر كفاف راضي باشي اندكي از آن، تو را كافي است و اگر بيش از كفاف بخواهي همه آنچه در آن است نيز تو را كافي نيست.                                                          حضرت علي عليه السلام

منبع:
‎    جلوه هاي تقوا، ج 3، محمدحسن حائري يزدي.

نمای از تصویر عاشقانه به ائمه همراه با شعر عاشقانه

شعری در وصف ائمه اطهار

عشق يعني ذكر ناموس خدا
يا علي گفتن به زير دست و پا

عشق يعني جلوه صبر خدا
شرم ايوب نبي از مرتضي

عشق يعني صبر در هنگام خشم
عشق يعني جاي سيلي روي چشم

عشق بر دلها شهامت مي‌دهد
عشق بر غمها حلاوت مي‌دهد

عشق بر دلداده فرمان مي‌دهد
عاشق جان داده را جان مي‌دهد

عشق باعث شد كه دل سامان گرفت
پشت درب خانه زهرا جان گرفت

عشق يعني صحبت بي ‌واهمه
عشق يعني انقلاب فاطمه

عشق يعني عشق ناب فاطمه
بيت‌الاحزان خراب فاطمه

عشق يعني صحبت بي ‌واهمه
حيدر دربند پيش فاطمه

آنكه خود مرد دلير جنگ بود
دستگير فرقه اي صد رنگ بود

عشق يعني غسل زير پيرهن
دست بيرون كردن از زير كفن

عشق يعني عاشقي در تار و پود
گردش دستاس با دست كبود

عشق يعني گريه هاي حيدري
دختري دنبال نعش مادري

عشق يعني قلب چون آيينه‌اي
جاي ميخ در به روي سينه‌اي

عشق يعني انتظار منتظر
سينه‌اي مجروح از مسمار در

عشق يعني طاعت جان آفرين
رد خون سينه بر روي زمين



 

درسهای اخلاقی ملا صدرا

خداوند بي نهايت است و لا مکان و بي زمان ؛

 

اما به قدر فهم تو کوچک ميشود و به قدر نياز تو فرود مي آيد ؛

 

به قدر آرزوي تو گسترده ميشود ؛

 

و به قدر ايمان تو کار گشا ميشود ؛

 

يتيمان را پدر ميشود و مادر ؛

 

محتاجان برادري را ؛ برادر ميشود ؛

 

عقيمان را طفل ميشود ؛ نا اميدان را اميد ميشود؛گمگشتگان را راه ميشود ؛

 

در تاريکي ماندگان را نور ميشود ؛ رزمندگان را شمشير ميشود ؛

 

بيماران را شفا ميشود ؛ محتاجان به عشق را ؛ عشق ميشود ؛

 

پيران را عصا ميشود ؛

 

خداوند همه چيز ميشود همه کس را :

 

به شرط اعتقاد به شرط پاکي دل به شرط پاکي روح

 

به شرط پرهيز از معامله با شيطان

 

بشوييد قلب هايتان را از هر احساس ناروا

 

و مغزهاييتان را از هر انديشه خلاف و زبان هايتان را از هر گفتار نا پاک

 

و دست هايتان را از هر آلودگي در بازار

 

و بپرهيزيد از ناجوانمردي ها ؛ نار استي ها ؛نامردمي ها , چنين کنيد تا ببينيد که خدا چگونه

 

بر سفره شما با کاسه اي خوراک و تکه اي نان مي نشيند .

 

در دکان شما کفه هاي ترازويتان را ميزان ميکند و در کوچه هاي خلوت شب با شما آواز ميخواند

 

مگر از زندگي چه ميخواهيد که در خدايي خدا ,  يافت نميشود ؟؟

 

                                                                                        ملا صدرا ( قدس سره الشريف )